Obrazy na stronie
PDF
ePub

۲۸ از جانب خدا آمده ام * از نزد پدر بیرون آمدم و بجهان رسیدم ۲۹ و باز جهان را میگذارم و بنر و پدر میروم * شاگردانش با و گفتند ۳۰ اینک حالا در ظاهر حرف میزنی و تو هیچ مثل نمیکوئی حالا دانستیم که همه چیزها را میدانی و احتیاج نداری که کسی تو را بپرسد و بهمین ۳۱ ما باور میکنیم که تو از خدا بیرون آمدی * عیسی بآنها گفت که ۳۲ آیا حالا باور می کنید * اینک وقت نزدیک است بلکه رسیده است که هر یک از شما نرو خویشان پراکنده خواهید شد و مرا تنها خواهید گذاشت و من تنها نیستم زیرا که پدر با منست ۳۳ این سخنها را بشما گفته ام تا که در من آرام بگیرید و در جهان تصریح خواهید کشید لیکن خاطر جمع باشید من جهانرا زبون

1

۳

کرده ام

باب هفدهم

عیسی این سخنانرا گفت و چشمهای خود را بسوی آسمان بلند کرد و گفت ای پدر وقت رسیده است پسر خود را جلال بده تا آنکه پسر نیز تو را جلال بدهد * چنانچہ تو او را بر همه بشر قدرت واده تا هر آنچه را تو بوی داوه او بانها حیات ابدی به بخشد * وحیات ابدی اینست که از تو که خدای واحد حقیقی و از عیسی ۲ مسیح که تو او را فرستاده واقف باشند * من تو را بر زمین جلال ه داده ام و آن کاری که بمن داده بودی تا بکنم تمام کردم * و حالا ای پدر بان جلالی که پیش از بنای عالم نرو تو داشتم مرا در نرو خویش مزین کن " من اسم تو را بر مردمانی که مرا از جهان داده بودی آشکا را کرده ام و تو را بودند و آنها را بمن بخشیده و کلام ندوانه

*

تو را نگاه داشتند * حالا دانسته اند که همگی چیزهائی که تو بمن داده از جانب تو است * زیرا که کلامی که تو بمن داده من بانها داده ام و آنها نیز پذیرفته اند و براستی دانستند که از جانب تو آمده ام و و باور کردند که تو مرا فرستادی و من برای آنها سوال میکنم و سئوال برای جهان نمی کنم بلکه برای آنهائی که بمن بخشیده ۱۰ بعلت آنکه تو را هستند * و هر آنچه مراست تور است و آنچه تور است مراست و من در آنها جلال یافته ام * و من دیگر در جهان نیستیم اما اینها در جهان هستند و من بنز و تو می آیم ای والد مقدس آنهائی که بمن بخشیده باسم خود نگاه وار تا یک ۱۲ باشند چنانچه ما یک هستیم و هنگامی که من با آنها در جهان بودم من آنها را باسم تو نگاه داشتم و انکسانی که بمن بخشیده حفظ کرده ام و هیچ کس از آنها هلاک نشده است مگر فرزند ۱۳ هلاکت که تا کتاب کامل کردد * وحالا من بنرو تو می آیم و این ۱۴ سخنها را در جهان میگویم تا سرور مرا در خود کامل دارند * و من کلام تو را بانها داده ام و جهان آنها را عداوت کرد زیرا که چنانچه ۱۵ من از جهان نیستم آنها نیز از جهان نیستند « من طالب آن نیستم که تو آنها را از جهان برداری بلکه آنها را از شر نگاه داری ۱۷ آنچنانکه من از جهان نیستم آنها نیز از جهان نیستند » تو ۱۸ آنها را براستی خود مقدس ساز و کلام تو راستی است آنچنانکه ۱۹ تو مرا بجهان فرستاده من نیز آنها را در جهان فرستادم * و من برای آنها خود را منزه میکنم تا آنکه آنها نیز براستی منزه باشند ۲۰ * و من در باره اینها و بس سئوال نمی کنم بلکه برای آنهائی که

*

1

۲

۲۱ بجهت کلام اینها بر من ایمان خواهند آورد * تا آنکه همه یک باشند آنچنانکه تو ای پدر در من هستی و من در تو آنها نیز در ۲۲ ما یک باشند تا آنکه جهان باور کند که تو مرا فرستادی * وآن جلالیرا که تو بمن داده من بانها داده ام تا آنچنانکه ما یک هستیم ۲۳ آنها نیز یک باشند * من در آنها و تو در من تا آنکه باتخاد کامل برسند و تا آنکه جهان بداند که تو مرا فرستادی و اینکه دوست ۲۴ داشتی ایشانرا آنچنان که مرا دوست داشتی * والدا کسانی که بمن بخشیده میخواهم جائی که من هستم آنها نیز با من باشند تا جلال مرا که تو بمن داده به بینند زیرا که تو مرا قبل از بنای عالم ۲۵ دوست داشتی * ای پدر عادل حال آنکه جهان تو را نشناخت ۲۶ من تو را شناخته ام و اینها وانستند که تو مرا فرستادی * ومن

معرفت اسم تو را بر آنها نمودار ساختم و خواهم ساخت تا آنکه دوستی که با گروه در آنها باشد و من در آنها با

دوستی

باب هجدهم

در باشم

ا و عیسی این سخنانرا گفته با شاگردان خود بانطرف رود قدرون رفت آنجا باغی بود که او و شاگردانش در آن درآمدند * بهورا نیز که او را خیانت کرد آن مقام را دانسته بود چه عیسی بارها در آنجا با ۳ شاکروان خود جمع شده بود * پس بهورا دسته را و سرهنگان کاهنان بزرگ و فریسیان را با خود بر داشته با فانوس و مشعل ویراق در ر آنجا آمدند * و عیسی از آنجا که بر آنچه بروی واقع میشد ه میدانست بیرون آمده با نها گفت که شما کرا جستجو میکنید * با و جواب دارند که عیسای ناصری را عیسی با نها گفت که من هستم

A

"*

عیسی

ملخس

۶ بهورا نیز که او را خاین بود با آنها ایستاده بود * پس چون بانها گفت که من هستم بعقب رفتند و بر زمین افتادند * باز آنها را پرسید که شما کرا جستجو میکنید گفتند عیسای ناصری را * عیسی فرمود من بشما گفتم که من هستم پس اگر شما مرا جستجو میکنید و اینها را بگذارید که بروند تا آنکه آن سخن که گفته بود کامل کردد که از آنهائی که بمن بخشیده من هیچ کس را ضایع نکردم و آنگاه شمعون پطرس که شمشیری داشت آنرا کشید و خادم کاهن تورک را زد و گوش راستش را برید اسم آن خادم ما اسان خادم من بود بیطرس گفت شمشیر خود را خود را در غلاف کن آیا پیاله که ۱۲ پدر بمن داده است من آنرا نیا شامم » آنگاه آن دسته سپاهی ۱۳ و مین باشی و سرهنگان یهود عیسی را گرفته بستند * و او را نخستین بنر و حناس که کاهن بزرگ آنسال قیافا را پدر زن ۱۴ بود آوردند * قیافا آنکسی بود که بیهود مشورت کرد که هلاک ه شدن یک کس برای قوم مفید است * شمعون پطرس و شا کرد دیگری در عقب عیسی رفتند و آنشاکر و بنر و کاهن بزرگ ۱۶ معروف بود پس با عیسی در ایوان کاهن بزرگ آمد * اما بطرسن نزد در بیرون ایستاده بود و آن شاگرد دیگر که در پیش کاهن بزرگ معروف بود بیرون آمد و بدربان سخن گفته پطرس را ۱۷ باندرون آورد * و آن کنیز که در بان بود بطرس گفت آیا که تو ۱۸ نیز یکی از شاگردان اینکس هستی او گفت من نیستم آنگاه خادمان و سرهنگان آتش کرده ایستاده بودند زیرا که هوا سرو بود و خود را کرم می کردند پطرس نیز با آنها ایستاد و خود را کرم میکرد

* 19

مارا

سم

پس کاهن بزرگ عیسی را در باره شاگردانش و تعلیمش ۲۰ پرسش کرو * عیسی با و جواب داد که من جهانرا در ظاهر گفتم من همیشه در مجمع ودر هیکل که یهودیان همیشه در آنجا جمع ۲۱ میشوند تعلیم میدادم و در پنهان هیچ نگفتم تو مرا چرا پرسش میکنی آنها را که شنیدند پرسش کن که من بانها چه چیز گفتم ۲۴ اینک اینها میدانند که من چه گفتم چون این سخنها را گفت یکی از سرهنگان که نزدیک ایستاده بود عیسی را طپانچه رو ۲۳ و گفت آیا که تو باین طور کاهن بزرگ را جواب میدهی * عیسی گفت اگر من بد گفتم درباره آن بدی شهادت بده واکر خوب ۲۴ گفتم چرا مرا میزنی . آنگاه آنگاه حماس او را بسته بنزو کا او را بسته بنز و کاهن بزرگ ٢۵ قیافا فرستاد * شمعون پطرس ایستاد و خود را کرم میکرو پس با و گفتند که تو نیز از شاکرودانش هستی انکار کرد و گفت من ۲۶ نیستم یکی از خادمان کاهن بزرگ که یکی از خویشان آنکس بود که بطرس کوشش او را برید گفت که آیا من تو را با او در باغ ۲۷ ندیدم * بار دیگر پطرس انکار کرد که وضعته خروس بانک زد ۲۸ * پس عیسی را از جانب قیافا بدیوانخانه آوردند و صبح بود پس آنها خود در دیوانخانه در نیامدند تا آنکه آلوده نشوند بلکه قابل خوردن ۲۹ فصح باشند * پس پیلاطس بنز و آنها آمد و گفت چه شکایت ۳۰ برین شخص میکنید * با و جواب دادند و گفتند که اگر این کس ۳۱ بدکار نمی بود او را بتو تسلیم نمی کردیم * پیلاطس بانها گفت شما خور او را بگیرید و بر حسب آئین ودر خود برو آئین خود برو حکم کنید یهودیان گفتند ۳۲ ما را جایز نیست که کسی را بکشیم * این بوقوع رسید تا سخن

[ocr errors]

a

« PoprzedniaDalej »