بعقوبت گرفتار میبود چشمهای خود را کشوره ابراهیم را از دور را ۲۴ دید ودر پهلوي لعاضر را * و فروش بر آورده گفت که ای پدر من ابراهيم بر من رحم نما و بفرست لعاضر را که سرانگشت خود را در آب نموده زبانم را خنک کرواند زیرا که درین شعله معدیم ۲۵ * پس ابراهیم گفتش که ای فرزند یاد آر از آنکه تو در ایام حیات چیزای نیک را بخود تصرف نمودی و چنین بود مر لعاضر را بلاها ۲۶ پس اوست حال در تسلی و تو در عذاب * و علاوه بر این همه ميانه ما و شما وره عظیم است که تا کسانی که خواهند از اینجا عبور نموده بترو شما آیند نتوانند و نه آنکسانیکه آنجا هستند نوانند ۲۷ بنر و ما آیند گفت پس ای پدر از تو استدعا مینمایم که تو او را بخانه پدرم فرستی و زیرا که پنج برادر که مراست آگاه سازد که مبادا ۲۹ آنها نیز باین مکان عذاب در آیند - ابراهیم او را فرمود که موسی ۳۰ و پیغمبرا نرا دارند از آنها بشنوند و گفت نی ای پدر من ابراهیم بدرستی که در صورتی که یکی از مرده کان بر ایشان در آید تایب ۳۱ شوند * باز فرمود در صورتی که موسی و پیغمبران را نکردند چنانچه از مرده کان هم کسی بر خیز و نخواهند میل نمود ۲۸ باب هفدهم و فرمود شاکر و انرا که لا بد است از آمدن چیزهای نا ملایم و وای بر آنکس که بوساطتش بوجود آید * و بهتر است او را که سنگ اس بکردن او آویخته بدریاش در اندازند از آنکه یکی ازین ۳ اطفال را به لغزش در آرو * از خود احتراز نما و چون برادرت با تو خطا نماید متنبه اش ساز و چون تو به نماید به بخش او را . و چنانچه بر و १ در روزی هفت مرتبه نسبت بتو تقصیر نموده و روزی هفت کرت بیسوی تو آمده کوید که تو به میکنم هر آینه تور است آمرزیدنش ه * و حواریان بخداوند عرض کردند که زیاده کردان ایمان ما را * خداوند فرموده چنانچه شما ایمان را بقدر دانه خرولی میداشتید هر آینه هر گاه باین درخت افراغ می گفتید کنده و در دریا نشانده شو اطاعت میکرد * و از شما کیست که داشته باشد غلامی که باشد غلامی که خویش نماید یا بجراند و چون از کشت باز آید الان کویرش که بیا بنشین و نگویدش که چیزی برای آشامم آماده کن و کمر در خدمتم بسته تا آنکه بخورم و بیا شام و بعد از آن تو خود بخور و بیاشام آیا که ممنون شور از غلام که آنچه فرموده است بجا آرو مظنه ۱۰ ندارم و همچنین است شما را چون آنکه مقرر شده است کید است شما را چون * بکوشید که ما بنده کانی بی منفعت هستیم زیرا که آنچه بر ما واجب بوو کرونش همانرا کردیم و هنگامی که در راه اورشلیم سیر مینمودند ۱۳ چنین شد که از میانه سمریه و جلیل عبور نمود * و چون در قریه از قراء درآمده وه نفر مبروص او را استقبال نموده از دور ایستادند ۱۳ * و ایشان صدا را بلند کرده گفتند که ای عیسی مخدوما بر ما ترحم ۱۳ فرما * پس نظر انداخته فرمود که رفته خود را بکاهنان نشان دهید (۱۵ و بوقوع رسید که در هنگام رفتن ایشان پاک کردیدند * و یکی از ۱۶ آنها خون دید که شفا یافت بآواز بلند محمد کنان برگشت * و او را ۱۷ شنا کویان برپا افتاد و آنکس سمری بود * وعیسی جواب داده ۱۸ فرمود که آیا پاک نشدند وه تن پس کجایید آن نه تن دیگر * آیا یافت نشدند کسانی که بر گردند و حمد کنند خدا را جز آن غریب * ۲۰ پس او را گفت که خیر و رو که ایمانت تو را رهانید و چون فریسیانش پرسیدند که کسی در آید ملکوت خدا ایشان را جواب ۲۱ واده فرمود که ملکوت خدا با نگاهبانی نباید و نخواهند گفت که اینک اینجا و همانا آنجاست زیرا که ملکوت خدا شمار است در ۲۲ درون * و فرمود شاگردان را که ایا می آید که آرزو کنید که بینید ۲۳ روزی از روزهای فرزند انسانرا و نشاید که بینید * و بشما خواهند گفت که اینک اینجا و اینک آنجاست بیرون نروید و نیفتید در ۲۴ عقت او * زیرا چون برق که از طرف آسمان نمودار شده تا طرف دیگر درخشان شود چنین خواهد بود فرزند انسان نیز در روز خود ۲۵ * لیکن بایدش اول که بسیار عذاب کشیده و ازین طبقه خواری ۳۶ یابد و چنانچه در ایام نوح شد همان قسم نیز در ایام فرزند انسان ۲۷ خواهد بود میخوردند می آشامیدند زن میبردند شوهر میکردند تا ۲۸ آنروزیکه نوح بکشتی در آمد و طوفان آمده همه را فرو گرفت و چنانچه * در ایام لوط خوردند و آشامیدند و خریدند و فروختند نشاندند و ساختند ۲۹ * در روزی که لوط از سدوم در آمده آتش و کوکرو از آسمان ۳۰ باریدن گرفته تمامی را در گرفت * چنین خواهد بود در روزیکه فرزند ۳۱ انسان آشکارا شود * در آنروز کسی که بر بام باشد و اسبابش در خانه برای گرفتنش نزول نکند و آنکس که در کشت است نیز رجعت نماید یاد آرید زن لوط را و هر آنکس که خواهد نگاهدار و جان خود را ۳۴ هلاکش کند و آنکس که هلاک کند آن را حیاتش دهد * و من شما را میگویم که در آن شب دو نفر که بر یک سریر باشند یکی ۳۵ گرفته و دیگری گذاشته شود و خواهند بود دو زن که آس نمایند که 1 ۳۶ یکی گرفته و دیگری گذاشته خواهد شد * ووو نفر در کشت خواهند بود که یکی زانها دستگیر و دیگری رستکار خواهد شد ۳۷. ایشان گفتندش کجاست یا خداوند او فرمود که هر جا که ۴ مردار افتاد کرکس با جمع کردند باب هجدهم و بر ایشان مثلی آورد با این مضمون که سزاوار است که همیشه دعا کنید و کلال نیایید * و گفت که قاضی در شهری میبود نه از ۳ خدا ترس و نه از مردم شرم میکرد و بوو بیوه در آن شهر که پیوسته بنروش آمده میگفت که انتقام مرا از خصم من بكير نخواست لیک بعد بخود اندیشید که هر چند نه از خدا ترس و نه از بعد نه ه خلق شرم دارم * ایک چون این بیوه بر مصدع است بداوش بكير * ومدتى رسم که از کثرت آمدنش مبادا و ماغم عاقبت پریشان شود ۷ * خداوند فرمود که بشنوید آنچه آن قاضی نا راست گفت * آیا نیست خدا که برای برگزیده کان که شب و روز او را خوانند انتقام کشد و هر چند تاخیر کند * و من شما را میگویم که بزودی از برای آنها انتقام خواهد کشید و آیا چنین است که چون فرزند و انسان آید ایمان را بر زمین خواهد یافت * و بر کسانی که بر خود اعتماد میداشتند که نیکو کارانند و دیگران را بحقارت می نگرند این ۱۰ مثل را زد که بقصد نماز گذاردن دو نفر یکی فریسی و دیگری باج خواه بهیکل روان شدند * و فریسی ایستاده اینگونه در ضمیرش و عا مینمود که خدایا تو را حمد میکنم که نیستم چون دیگران ظالم ۱۳ و نار است و زناکار و یا چون این تاج کبیر * یا . مین تاج کبیر * دور هفته دو روز روزه * ۱۳ دارم و عشر از همه مال خود را ایثار میکنم * و آن عشار دور ایستاده نمیخواست که چشمان را هم بسوی آسمان کند لیکن بر ۱۴ سینه خود زده می گفت خدا یا بر من به بخش که گناه کارم " ومن شما را میگویم که اینکس مصفی بخانه رفت نسبت بدیگری زیرا که پست شود هر آنکس که خود را بلند بیند و بلند شود هر که ۱۵ خود را پست بیند * وطفل چندی را به پیشش آوردند که مس ۱۶ نماید چون تلامیزش آنها را دیدند ملامت نمودند * اما عیسی آنها را خوانده فرمود که گذارید اطفال را که بنزوم آیند و مانع نشوید زانرو که ۱۷ ملکوت خدا زان اینچنین کسانست و به تحقیق که بشما میگویم که هر که نه پذیر و ملکوت خدا را چون طفل داخل آن نخواهد ۱۸ شد " ورئیس پرسیدش که ای استاد نیکو چون سازم که حیات ١٩ جاوران را دریابم * عیسی گفتش چرا نیکو خوانی مرا نیکو نیست جبر ۲۰ یکی که او خداست و تو خود شناسی احکام را زنا مکن وقتل مکن ۲۱ ورزوی مکن و گواهی دروغ مده و پدر و مادر خود را محترم دار - او ۲۳ گفت خود این همه را از جوانی نگاه داشته ام . عیسی چون که این سخن را شنیده با و گفت که یک چیز تو را باقیست هر آنچه داری بفروش و بمسکینان ده که در آسمان خواهد بود برای ۲۳ تو کنجی و بیا و مرا متابعت نما و چون این سخن را شنیده بسیار ۲۴ غمکین کشت زیرا که اموال فراوان داشت " چون عیسی اندوهناکش ملاحظه نمود فرمود چه بسیار مشکل است کسانی را ۱۵ که صاحبان دولتند در آمدن در ملکوت خدا * زیرا آسانتر است شتر را که در چشمه سوزن در آید از اینکه صاحب دولتی در |