Obrazy na stronie
PDF
ePub

۱۲

#

*

*

و یافتند " پس در آن شهر فرحی عظیم پرند شد * وبيو مروم شمعون نام که بیش در آن شهر جادو کری مینمود و مردم مستمر میرا ۱۰ حیران مینمود و خود را شخصی میخواند و آن شخص از کوچک تا بزرگ می کردیدند و میگفتند که این قوت بزرگ خداست و ازین جهت باد میگرویدند که از مدت های مدید از جادو کر بهای او حیران بودند و چون حزوه فیلپوس را که در شان ملکوت خدا واسم عیسی مسیح میداده قبول کردند مرد وزن غسل تعمید می ۱۳ یافتند " شمعون نیز گردیده غسل تعمید یافت و از فیلپوس جدائی نمی نمود و از دیدان معجزات و علامات بزرگ که از و سر میزو ۱۳ متحیر میبود " و چون حواریان را که در اورشلیم میبودند معلوم شد که سمریه کلام خدا را قبول کرده است بطرس وبودتا را بنزو ایشان روان نمودند و ایشان آمده بجهت آنها دعا نمودند که القدس را بیابند که هنوز بر هیچیک از آنها نازل نشده بود و باسم خداوند عیسی تعمیر یافته بودند وبس " پس آنها * دستها را بر ایشان گذاشتند و ایشان روح القدس را یافتند ۱۸ و چون شمعون ملاحظه نمود که بنهادن دستهای حواریان روح القدس داده میشود زر بنز و آنها آورده "گفت مرا نیز این قدرت دهید که هر کس را که دست بر او گذارم روح ا وست بر او گذارم روح القدس را بیابد

10

۱۶

روح

۱۷ بوو

19

۲۱

۲۰ بطرس و برا گفت که زرت در هلاکت با و با تو چون پنداشتی که انعام خدا را بزر حاصل می توان کرد * تورا از این امر نه رسد ون قسمت است زیرا که ولت با خدا راست نیست پس از این شرارت خود توبه نما و از خدا درخواه تا بلکه این تصور دل تو

۲۲

[ocr errors]

۲۰ آمرزیده شود " زانرو که می بینم تو را که در صفرای تلخ و بنده های شرارت گرفتاری شمعون جواب داد که شما بجهت من از ۲۰ خداوند بخواهید تا چیزی از آنچه گفتید بر من واقع نشور * وآنها ارشاد نموده و بکلام خداوند تکلم نموده باورشلیم بر کشتند و به بسیاری ۲۶ از قراء سمریان مژده دادند و فرشته خداوند فیلبوس را گفت که برخیز بسوی جنوب و براهی که از و براهی که از اورشلیم بسمت عازانی که آن

۳۰ * پس

۲۷ ویران است روان شو * پس برخاسته روان شد ناگاه مروجیشی که خواجه و یکی از ندمای قنداقی ملکہ حبشه می بود و بر همه خزانه ۲۸ اتش ناظر می بود و باورشلیم بجهت عبادت آمده بود * مراجعت می نمود و برتخت روان خور نشسته کتاب اشعیه پیغمبر را میخواند ۲ * روح فیلپوس را گفت نزدیک رو و به تخت روان ملصق شو فیلپوس پیش رویده شنید که کتاب اشعه پیغمبر را ۳۱ میخواند ویرا گفت آیا از آنچه میخوانی مطلع هستی " گفت چگونه وانم مگر کسی مرا راه نماید پس از فیلپوس سوال نمود که بالا آمده ۳۲ با او بنشیند * وفقره که از کتاب میخواند این بود که او چون کوسفند بذنج آورده میشود چنانکه بره در نرو چیننده پشم خود بی ۳۲ مد است جهان قسم او نیز وبان خود را نمیکشاید ودر فرو تنیش انصاف از او منقطع شد و طبقه اش را که تقریر تواند کرد که ۳۴ زنده کیش هم از زمین مرتفع میشور " خواجه فیلپوس را گفت که سوال میکنم نم که این را پیغمبر در بارۀ کدام میگوید درباره ٣٥ خود یا در شان کس دیگر * فیلپوس زبان را کشاوه و از همانجای ۳۶ کتاب آغاز کروه مزوۀ عیسی را بوی رسانید و در عرض راه بآیی

*

*

[ocr errors]
[ocr errors]

رسیدند خواجه گفت اینک آب از تعمیر یافتم چه چیز ما ما نعست ۳ * فيلبوس گفت اگر تو بدل و جان ایمان آوری جابر است

جواب داد که قبول می کنم که عیسای مسیح

بس

پسر

خداست

حکم نمود که تخت روان بایستد و خواجه و فیلپوس هر دو در ۳۹ آب رفته او را تعمیر داد و چون از آب بر آمدند فیلیوس را خداوند گرفته خواجه او را دیگر نیافت و راه خود را بخوشوقتی ۲۰ پیش گرفت * وفیلیوس در ازونس پیدا شده و در همکی شهرها

روح .

تا بقیصریه عبورا مژده میداد

باب نهم

*

*

و سولس در تهدید وقتل شاگردان خداوند هنوز زمان بوده نرو کاهن بزرگ آمد * واز او خواهش نمود کتابتی چند را مجامع در و مشق که اگر بیابد در آن مذهب کسی را خواه مرد و خواه زن او را بسته باورشلیم کشاند و هنگامی که در راه می بود وبدمشق نزدیک بود ناگاه نوری از آسمان باطراف او درخشید " وبر زمین افتاده آوازی شنید که ویرا گفت که ای سولس تو چرا ه عقوبت میدهی مرا * او گفت که تو کیستی خداوندا خداوند گفت من عیسی هستم آنکس که تو او را عقوبت میدهی تورا مشکل است بر میخ که او ارزان و حیران شده گفت خداوندا چه میخواهی که من کنم خداوند و برا فرمود که برخاسته بشهر واخل شو که تو را گفته خواهد شد که چه باید کردن و همراهانش کنگ ایستادند که می شنیدند آن آواز را و هیچ کس را نمیدیدند و سولس از زمین بر خاسته چشمهای خود را

که

*

لكه زون

۱۴

10

*

کشاره هیچ کس را نمیدید پس او را دست گرفته بدمشق آوردند ۱۰ * و سه روز نابینا بود و نخورد و نیاشامید * وبود در دمشق شاکردی حتانیاس نام که خداوند در عالم رویا و برا گفت حنانیاس گفت خداوندا " خداوند ویرا گفت برخیز و بکوچه که آنرا راست یخوانند برو و در خانه پورا سولس نام ترسی را بجو که بدعا وور ۱۳ مشغولست . ودر عالم رویت حنانیاس نام مردی را دیده ۱۳ است که در آمده بر او دست نهاده تا روشن کرد و " حنانیاس عرض کرد که خداوندا در بارۀ این شخص از مردم بسیار شنده ام که بسیار مشقتها در اورشلیم بمقدسان تو داده است * ونیز در اینجا از قبل کاهنان بزرگ قدرت دارد که همه خواننده کان تو را ببیند و " خداوند و یرا گفت که برو که این ظرف مختار منست که اسم مرا فرو قبایل وسلاطین و بنی اسرائیل برو و و من ویرا نشان خواهم داد که چه مقدار زحمتها که ویرا باید کشیدن بجبہت اسم من حنانیاس روان شده و بان خانه رسیده وست بروی نهاد و گفت سولس بر اور خداوند مرا فرستا و یعنی عیسی که بر تو در راه که می آمدی پدیدار کشت تا که تو روشن گردیده بروح ١٨ القدس مداد کردی که فی الفور از چشمهای او چون بوست ۱۹ چیزی افتاد و در ساعت بینا کردیده و برخاسته تعمیر یافت * و چیزی خورده توانا کروید و سولس نزد شاگردان و مشقی روزی چند ۲۰ توقف نموده و بی تکامل در مجامع ندا کردن گرفت که مسیح پسر خداست * و همه نیوشنده کان حیران شده گفتندی که آیا نیست این آنکسی که خواننده کان این اسم را در اورشلیم پریشان نموده

IV

* ۲۲

[ocr errors]
[ocr errors]

و باینجا نیز بجهت این آمد که آنها را بسته نرو کاهن بزرگ کشاند * وسولس را قوت بیشتر شده یهودیان ساکن دمشق را مجاب ساخته زانرو که دلیلی می آورد که همین شخص مسیح است ۲۲ و بعد از اتمام ایام بیهوویان بر کشتنش مشورت کردند و سولس را از مشورت آنها معلوم شد که در دروازه با شب و روز بجهت ۲۵ کشتنش پاسبانی میکردند . پس شاکر وانش او را در شب در زنبیلی گذاشته از حصار شهر فرو هشتند و سولس باورشلیم رسیده اراده نمود که با شاگردان ملحق شود و همکی از و ترسیدند زیرا که باور نکردند که او یکی از شاکر دانست * وبرناباس او را برداشته بنز و حواریان بروه بایشان حکایت نمود که چگونه او خداوند در راه ملاقات نمود و اینکه او بوی گفته بود و اینکه او چه سان در دمشق باسم عیسی فاش ندا میکرد " پس او در اورشلیم بأنها ترود ۲۹ مینمود و باسم خداوند عیسی فاش دعوت می نموده وبا یهودیان یونانی نیز ز گفتگو و مباحثه می نمود و آنها سعی مینمودند که او را کشته ۳۰ باشند * پس برادران آگاه شده او را بروند بقیصریه و از آنجا بترسس روانه نمودند اما کلیسیا با در تمامی یهودیه و سمریه و جلیل آرام داشتند و رفعت بهم میرسانیدند و در فرس خداوند و تسلی ۳۲ القدس رفتار گروه می افزودند * و اتفاق افتاد که پطرس از میان تمامی عبور نموده تا مقدسین که در شهر لده ساکنند رسیده ۳۳ و در آنجا اینیس نام شخصی را یافت که مدت هشت سال ۳۲ بود که از مرض فالج بر تخت خوابیده بوو " بطرس ویرا گفت که ای اینباس عیسای مسیح تو را شفا داده برخیز و بجهت خور

۲۸

۳۱

*

بود

*

روح

« PoprzedniaDalej »