Obrazy na stronie
PDF
ePub

*

۳۱ گفت فوج زیرا که ویران بسیار در او در آمده بودند واز و استدعا ۳۲ نمود که آنها را بفرماید که بزرف روند * و بودند در آنجا کله خوک بسیاری که بر کوه میچریدند از و خواهش نمودند که اجازت دهد که ۳۳ در آنها در آیند پس آنها را اجازت داد * آنگاه ویوان از آنکس بیرون شده باندرون خوکان در آمده و کله از قله کوه در دریاچه افتاده خفه شدند و شبانان این ماجرا را ملاحظه نموده گریخته ۳۰ آمدند و بشهر و روبات خبر دارند ، پس ایشان برای دیدن آن مقدمه بنزو عیسی رسیده دیدند آنکس را که دیوان از و اخراج شده بودند که رخت پوشیده و هشیار نزدیک پایهای عیسی نشسته ۳۶ است پس ترسیدند * و آنانی که دیده بودند ایشانرا خبر دارند م كدرئين

[ocr errors]

۳۷ آن دیوانه چگونه نجات یافت " پس تمامی خلق مرز و بوم که در آن حوالی بودند از وی خواهش نمودند که از نزد آنها برود زیرا که در خوف عظیم گرفتار شده بودند پس او در کشتی سوار شده مراجعت نمود * و آنمرد که دیوان از میانش بدر رفته بودند از و التماس نمود که با وی باشد اما عیسی او را از خور جدا نموده فرمود ۳۹ * بر کرو بخانه خود و آنچه خدا با تو نموده است بیان کن پس روان گردیده و در تمامی شهر بآنچه عیسی باوی کرده بود بود منادی ۲۰ مینمود * چون عیسی برگشت تمامی خلق او را استقبال نمودند ا زیرا که همه انتظارش را می کشیدند و ناگاه مردی که با ئیرس نام داشت و خود بزرگ مجمعی بود آمده بر پایهای عیسی افتاده از و استدعا نمود که بخانه وی درآید زیرا که بود او را و حتر یکانه قریب بدوازده ساله که می مرد و در وقت رفتن خلق او را مراحم می

۴۱

*

۴۸ بچه

*

۲۳ شدند * وزنی بود که مدت دوازده سال بود که خون از وی جاری بود و همکی معیشت خود را بر اطبا خرج نموده هیچ کس او را علاج ۴۴ نمی توانست نمور * او بعقبش در آمده و امن رختش را مس ٢٥ نمود فی الفور جریان خونش ایستار * عیسی فرمور کیست که مرا میس نمود چون همکی انکار نمودند بطرس و رفیقانش عرض کردند که مخدوما خلق هجوم آورده زحمتت میدهند تو میفرمائی ۲۶ کیست که مرا مس کرد عیسی فرمود مرا کسی مس کرده است ۲۷ زیرا که یافتم قوتی از من بیرون آمد چون آندن دید که او پنهان نماند پس لرزان آمده او را سجده نمود و نزد تمامی خلق بیان نمود که علت او را مس کرده بود و چگونه فی الفور شفا یافت * ويرا گفت ای دختر خاطر جمع باش که ایمانت تو را نجات داده ۴۹ است برو بسلامت * و او هنوز تکلم مینمود که کسی از ملازمان رئیس مجمع آمده او را گفت که دخترت مرو استاد را تکلیف مکن ۵۰ چون عیسی این را شنیده و یرا در جواب گفت مترس ایمان بسیار کہ نجات خواهد یافت چون بخانه درآمد هیچ که ن را رخصت و خول نفرمود مكر بطرس ويعقوب ويوحنا و پدر دختر و مادرش را * وبودوند همکی بجهت او گریه کنان و سینه زنان گفت مگر شید که او نمرده ۵۳ است بلکه خوابیده است * او را استهزا می نمودند بعلت آنکه ۵۴ میدان یدانستند که فوت شده است * وا و تمامی را بیرون نموده دستش را ٥٥ گرفت و فریاد نمود که ای دختر برخیز پس روحش برگشته او فی الفور برخاست پس فرمود که او را چیزی خوراکی داده باشند و والدینش ۵۶ متحیر شدند آنها را حکم فرمود که این واقعه را به هیچ کس مکوئید

* Or

وبس

[ocr errors]

وشفا

*

باب نهم

پس او دوازده شاکرو خود را طلب فرموده بخشید ایشانرا قدرت و اختیار بر تمامی و یوان و شفا بخشیدن بر سیماران * و آنها را ارسال نمود که مملکوت خدا خدا نموده بیماران را شفا بخشند وایشمانرا فرمود که هیچ چیز بجهت سفر همراه خود بر مدارید نه چوبدستی و نه توبره و نه نان و نه زر و نه یک نفر و و جامه را * و هر خانه که داخل شوید در آنجا توقف نموده تا از آنجا بیرون آنید ه * و اشخاصی که قبول نمایند شما را چون از آن شهر بیرون غبار پاپوش خود را بتکانید تا که شهادتی باشد بر آنها * بس آنها بیرون رفته گذشتند وه بده را تماما و در هر جا مزوه میدادند بخشیدند و هر آنچه از وی صادر میشد هیروویس می رئیس ربع شنیده در تحیر می بود زیرا که بعضی گفتندی که یحیی ۸ از میان مروه کان برخاسته است " و بعضی که الیاس ظاهر کردیده است و دیگران که یکی از پیغمبران سابق برخاسته است ۹ ۰ هیروویس گفت که یحی را گفت که یحیی را من سر بریدم این کیست که اینها را در بارۀ او میشنوم پس متفحص میبود که او را ملاقات نماید و چون حواریان باز آمده آنچه کرده بودند با وسی بیان نمودند ایشانرا برداشته خفیتا در مکانی ویران از شهری که بیت صیدا نام دارد متواری کشت * و خلق یافته بعقبش رفتند پس ایشانرا پذیرفته از ملکوت خدا با ایشان سخن میراند و آنانی را که ۱۳ محتاج بودند شفا بخشید و چون روز آغاز زوال نمود آن دوازده

[ocr errors]

*

بعلاج

نفر پیش آمده گفتندش که مردم را مرخص فرما که در وبات حوالی و بلوکات رفته راحت نمایند و خورشی یابند زیرا که این ۱۳ مقام دارانست که ما میباشیم . بانها گفت که شما ایشانرا ید گفتند که ما بیش از پنج نان و رو ماهی نداریم جز

14

خورش بدهید ۱۴ آنکه رفته خورش بجهت تمامی خلق بخریم " بجهت آنکه قریب پنج هزار خلق می بودند پس شاکر دان را فرمود که مردم را 10 صف بصف صفی پنجاه نفر بنشانید پس باین طور کرده ۱۰ تمامی را نشانیدند آنگاه پنج نان ورو ماهی را گرفته در آسمان نگریسته آنها را برکت داد و شکسته بشاگردان داد که پیش آنگروه ۱۷ بگذارند پس همکی خورده سیر شدند و آن پاره هائی که از آنها زیاد آمد برداشته شد مساوی دوازده طبق میبور * وچون بتنهائی بدها مشغول بود و شاگردان با وی بودند از ایشان پرسید که مردم مرا چه کس میگویند " ایشان جواب داده گفتند که یحیی غسل و هنده و بعضی الباس و بعضی یکی از پیغمبران سابق که بر خاسته ۲۰ است " بایشان فرمود شما مرا که میدانید پطرس جواب داد که الله . او ایشانرا حکم محکم فرموده که این را بهیچکس

۱۸

19

۲۱

۲۲

مسیح

*

*

*

مکوئید و فرمود که باید فرزند انسان را که بسیار زحمت کشیده رو کرده شود از مشایخ و کاهنان بزرگ و نویسنده کان و کشته شور ۲۳ و بر خیزو در روز سیم * وهم . و همه را گفت که اگر کسی خواهد که در یی من آید باید نفس خود را مخالفت نموده صلیب خود را هر روز ۲۷ برداشته پیروی من نماید " زیرا که هر کس که خواهد که نجات و هد جان خود را آنرا تلف خواهد نمود * که چه سود و همه کسی را

[ocr errors]

*

۲۶

۳۱

*

که تمامی جهان را حاصل نموده نفس خود را ضایع کند یا آنکه بجریمه از وی گرفته شد گرفته شود " زیرا که هر کس که خجل باشد از من واز کلام من فرزند انسان نیز چون بجلال خویش و بجلال پدر ۲۷ خویش و فرشتگان مقدس رسد از و خجالت خواهد کشید * ومن بشما راست میگویم هستند بعضی ازین کسانیکه درینجا ایستاده اند که مرگ را نخواهند چشید مکه آنکه ملکوت خدا را به ۲۸ بینند و چنین شد که قریب بهشت روز بعد بهشت روز بعد ازین سخن بطرس وبودنا و یعقوب را برداشته بکوه برای دعا کردن روان ۲۹ شد و هنگامی که دعا مینمود ظاهر صورتش دیگر كون ولباس ۳۰ ا و سفید و درخشان کردید * و ناگاه دو مرو موسى والياس بودند با وی تکلم مینمودند که در جلال نمودار شده ذکر وفاتش را ۳۲ که در اورشلیم نزدیک بود که واقع شور مینموند * و پطرس و رفیقانش در خواب کران میبودند و چون بیدار شده جلالش را و آن دو مرد که با وی ایستاده بودند دیدند و چون ایشان از آن جدا میشدند پطرس بعیسی گفت که مخدوما خوبست که ما درینجا توقف نمائیم سه مسکن بسازیم یکی برای تو ویکی بجهت موسی ۳۴ و یکی برای الیاس و نمیدانست که چه میگوید * وهنگامی که او این سخنان را می گفت ابر شد و بر آنها سایه افکند و چون ایشان داخل ابر میشدند ترسیدند و آوازی از ابر برآمد که میگفت اینست پسر محبوب من از او استماع بکنید و بعد از این آواز عیسی را تنها یافتند و ایشان سکوت نموده ذکر این چیزها را که ۳۷ دیدند در آن ایام هیچکس نمودند * چون روز دیگر آنها از

۳۳

۳۵

wy

*

*

« PoprzedniaDalej »