Obrazy na stronie
PDF
ePub

INDIAN LANGUAGES TRIPOS.

SATURDAY, February 9, 1884. 1—4.

TRANSLATE into ENGLISH, adding short notes where necessary:

I

خوشا دلی که مدام از پي نظر نرود بهر درش که بخوانند بیخبر نرود طمع در ان لب شیرین نکردنم اولیست ولي چگونه مگس از پي شكر نرود تو کز مکارم اخلاق عالم دگري وفاي عهد من از خاطرت بدر نرود سواد دیده غم دیده ام به اشک مشوي که نقش خال تو ام هرگز از نظر نرود سیاه نامه تر از خود کسي نمي بينم چگونه چون قلمم دود دل بسر نرود دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجائي که کار زپیشت بدین هنر نرود بتاج هدهدم از ره مبر که باز سفید زکبر در پي هر صید مختصر نرود زمن چو باد صبا بوي خود دریغ مدار چراکه بي سر زلف تو ام بسر نرود بپوش دامن عفوي بزلت من مست که آبروي شریعت بدین قدر نرود بیار باده و اول بدست حافظ ده بشرط آنکه ز مجلس سخن بدر نرود

Háfiz.

II.

هیچ

از خود اي جزو زكلها مختلط فهم میکن حالت هر منبسط چون نصیب مهتران دردست و رنج کهترانرا کي تواند بود گنج چونکه کلیات را رنج رنج ست و درد جزو ایشان چون نباشد روي زرد خاصه جزوي کو ز اضدادست جمع زاب و خاک و آتش و بادست جمع این عجب نبود که میش از گرگ جست این عجب که میش دل در گرگ بست زندگاني آشتي ضدها مرگ آن کاندر میان شان جنگ خاست زندگانی آشتی دشمنان مرگ وارفتن باصل خویش دان

CLXXXV.

HH

مرحمت

صلح دشمن وار باشد عاریت دل بسوي . جنگ دارد عاقبت روزکی چند از براي مصلحت باهمند اندر وفا و عاقبت هر یک بهجوهر باز گشت هر يکي با جنس خود انباز گشت لطف باري اين پلنگ و رنگ را الف داد و برد زایشان جنگ را لطف حق این شیر را و گور را الف دادست این دو ضد دور را چون جهان رنجور زندانی بود چه عجب رنجور اگر فانی بود

Masnaví.

III.

آبادانی گجرات را در عهد چنگیز خان چنان نشان میدادند که در عصر پادشاهان سابق معمور بود و رواج اهل علم و فصل چنان شده که فوق آن متصور نباشد و هر سپاهي و مسافري و غريبي که رفته او را دید یا ملازمت اختیار کرد، دیگر او را بهیچ چیز و هیچ کس احتیاج نماند و میگویند که هر روز پنج شش سروپاي خاصه خود بمردم میبخشید و هیچ سروپا کم از هفتاد و هشتاد تا پنجاه اشرفي نمي بود و يکي از حاتمي هاي او این بود که روزي با ملازمانش سیر میکرد و عبد الله خان اوزبک در ملازمتش بود درین اثنا دو سه کشتي پر از اسباب و اقمشه و جواهر نفیس به * نظر او گذرانیدند به مجرد دیدن همه را به عبد الله خان اوزبک برگذار کرد و از آنجمله این که شاه عارف صفوي حسيني که حالا در لاهور ست و بعنوان کرامت تسخیر جن مشهور و گنجها داشته بمردم میبخشد میگویند که این همه خزائن و دفائن از چنگیز خان یافته و مهرهاي او همه بسکه چنگیز است الله اعلم

Muntakhab ut-Tawáríkh.

. بنذر او Explain the various reading

*

IV.

چون معلوم شد که تحقق خلافت که غایت ایجاد انسانست بعلم و عمل منوط و مربوطست پس علمي که کافل تحقیق کیفیت و رسوم طریق تحصیل این سعادت عظمي باشد اهم علوم و انفع آن تواند بود و آن حکمت علمیست که حكما آنرا طب روحاني خوانده اند چه بمعرفت آن حفظ اعتدال خلقي بر نفس کامله توان نمود که بمنزله حفظ الصحت است بدن را و بهمان رو نفوس ناقصه باعتدال توان کرد که

ء

تفصيل كلام اند و بمثابة دفع مرض است ابدان را چه ملکات رديه امراض نفساني درین مقام آنست که شرف هر علمي يا به نباهت موضوع آنست یا بجلالت غايت و منفعت یا بوثاقت برهان و حجت و این علم از جهات ثلاثه بمزيد اختصاص

[blocks in formation]

نجابت آن حضرت آنکه باوجود عنفوان جواني و توافق اسباب از آثار سعادت و عيش و کامراني و علائق سلطنت و جهانباني نه چون سرخوشان شراب غرور اوقات فراغت باستيفاي لذات جسماني و استنماي قواي غضبي و شهواني گذراند بلکه معظم اوقات همایون ساعات را بعد از فراغ از اداي فرائض ملت و قیام به مصالح عدالت مصروف كتب حقائق و مملکت و حوائج رعیت و اقامت مراسم نصفت علمي و نوادر حكمي و نصائح و امثال ارباب علم و کمال و حکایات سلاطین عدل

اساطين ائمه دین میفرماید آیین و اساطین

Akhlaq-i Jalali.

MONDAY, February 11, 1884. 12.

TRANSLATE into PERSIAN PROSE:

King Edwin called an assembly of his counsellors and asked each to state his sentiments on the new religion proclaimed by Paulinus. The first who ventured to speak was Coiffi the high priest, who, instead of opposing, advised the adoption of the foreign worship. No one, he said, had served the gods more assiduously than himself, and yet few had been less fortunate. He was weary of deities who were so indifferent or ungrateful, and he would willingly try his fortune under the new religion. Then one of the old thanes rose and said, “Often, O king, in the depth of winter, while you are feasting with your thanes, and the fire is blazing on the hearth in the midst of the hall and the storm is loud outside, you have seen a bird enter at one door and fly through the house and escape at the other door. While it is within, it is not touched by the winter's storm; but it is but for a moment; for from winter it comes and to winter it returns. Such to me appears the life of man. He walks the earth for a few years; but what precedes his birth or what follows after his death, we know not. lore can bring anything more certain, it is fit that we should follow it."

If this new

MONDAY, February 11, 1884 14

TRANSLATE into ENGLISH, adding short notes where necessary:

الحق کشمیر دم از بهشت میزند همیشه پادشاهان هندوستان که از اولاد تیمور کورکان بودند از جهان آباد خصوصا اکبر شاه در فصل بهار بسير كشمير مي آمدند چرا که هوایش مشک فشان و صفایش چو فردوس جنان میماند در یک طرف شهر دل يعني مانند کول آب شیرین واقع شده مسافتش از طوبخانه تا اسکدار اطرافش باغ و معموريست وكنجيني ها يعني رقاصان دخترهاي ماه پیکر خورشید منظر رقص وبازي میکنند در لب دل قلعه کوهست در بالاي کوه اکبر شاه قلعه ساخته نامش ناک نکرست عقل در تعمیر و بنایش حیران میماند در بالاي در قلعه نوشته اند که بعضي ویران شده و بعضي خوانده میشود چند بیت که خواندم این بود

(نظم) بناي قلعه ناکر نکر شد بحکم پادشاه داد کستر کرور ده لک از مخزن فرستاد دو صد استاد هندي جمله چاکر نکرده هیچ کس بیکار آنجا تمامي يافتند از مخزنش زر شاهان عالم شاه اکبر تعالي شانه الله اكبر یازده ملیون پول هندوستان خرج شده بدون خرج ومواجب دو صد نفر استاد سنگ تراش و غیره که آنها علوفه خوار بودند بحساب اسلامبول بیست و پنج ملیون میشود

سر

که پنجاه هزار کیسه بوده باشد

Mir 'Abd ul Kerim Bukhárí.

« PoprzedniaDalej »