که او ممزوج ۔ او شمارا داده است و آنچه کرده است براي او مضاعف نمائید و در پیاله ساخت دو چندان بجهت او بیامیزید (۷) هرچند خودرا تعظیم مینمود و نازك طبعي بكار مي برد همان قدر اورا عذاب و غصه بدهید چه در دل خود میگفت که چون ملکه نشسته ام و بیوه نیستم و غصه نخواهم دید (۸) لهذا المهاي وي در يك روز خواهد آمد مرگ و غم و گرسنه گي و در آتش سوخته خواهد شد چه قوي است خداوند خدائي كه بر او حکم میکند * (۱) ملوك و چون زمین که با او زنا و عیش رانده اند [و] دود سوختن اورا بنگرند بجهت او گریه و سينه زني خواهند کرد (۱۰) از خوف عذابش دور ایستاده خواهند گفت واي واي اي شهر بزرگ بابلون اي شهر يك ساعت سزای تو رسید * (۱۱) و تجار زمین بجهت او پر قوت که در گریه و زاري خواهند کرد چه من بعد متاع آنهارا هیچ کس خریدار نیست طلا (۱۲) متاع و نقره و جواهر و مروارید و حریر و سرخي و ابریشم و قرمزي و هر چوب خوشبو و هر ظرف عاج و از هر چوب گران بها و برنج و آهن و مرمر (۱۳) و دار چيني و گندرها و متر و لبان و شراب و روغن و آرد و گندم وب ۔ و بہائم و گوسفندان و اسپان و تخت روانها و اجساد و ارواح مردم ميوه هاي مرغوب جان تو و هر چیز صاف و براق از تو دور شده است و من بعد تو آنهارا نخواهي ديد (١٥) تاجران این اشیا که از وي غني شده بودند از ترس عذابش دور ایستاده گریه و ناله خواهند نمود (۱۶) و خواهند گفت واي واي اي شهر بزرگ که حریر و سرخ و قرمز مي پوشيدي و بطلا و جواهر و مروارید مزين مي (۱۷) زیرا که در يك ساعت آن قدر دولت عظیم بر باد فنا رفت * و هر ناخدا و جماعت جهازیان و ملاحان و هر کس که بدريا مي پردازد از دور ایستادند (۱۸) و از دیدن دود سوختن فریاد کرده گفتند که چون این شهر بزرگ کدام شهر مي ماند (۱۰) و خاك بر سرهاي خود مي ريختند و با گریه و ناله فریاد کنان گفتند که واي واي بر شدي (۱۴) آن شهر بزرگ که بسبب او همدگيء آنان که جهازهاي آنها بر دریا بود از کثرت اسرافش غني گشتند زیرا که در يك ساعت ویران گشت * (..) و شاد باشید بر آن اي آسمان وحواريان مقدس و پیغمبران زانرو که انتقام شمارا خدا از او گرفته است * (۲۱) و فرشته توانائي سنگي چون سنگ آسياي بزرگ برداشت و بر دریا انداخت و گفت که باین قسم با صدمه آن شهر بزرگ بابلون انداخته خواهد شد و دیگر پیدا نخواهد شد (۲۲) و آواز بربط نوازان و ں سے و خواننده گان و ني نوازان و صور دمنده گان من بعد در تو شنیده نخواهد شد و من بعد هیچ اهل صنعت از تماميء صنائع در تو یافت نخواهد شد و صداي آسيا من بعد در تو شنیده نخواهد گشت (۲۳) و روشنيء چراغ دیگر بر تو نخواهد تابید و دیگر در تو صداي داماد و عروس شنیده نخواهد شد زیرا که تجار تو بزرگان زمین بودند که از سحر تو همه گيء طوائف فریفته شدند (۲۴) و خون پیغمبران و مقدسان و همه گيء آنان که در زمین كشته شده بودند در او پیدا شد * (باب نوزدهم مشتمل بر بيست و يك آيه) (۱) و بعد از آن آواز بلندي از گروه بسياري در آسمان شنیدم که گفتند هللويان نجات و جلال و عزت و توانائي خداوند خداي مارا است (۲) زیرا که محاكمات او راست و بر حق است چه بر آن فاحشه بزرگ که زمین را برناي خود فاسد نمود حكم نموده است و انتقام خون بنده گان خود را از کشید (۳) و بار دیگر گفتند هلوياه و دودش تا ابدالآباد صعود خواهد و نمود (۴) و آن بیست و چهار بزرگ و چهار حیوان افتاده و خداي نشيننده تخت را سجده نمودند و گفتند آمین هللويان (ه) و آوازی از تخت بیرون آمد که گفت ستایش نمائيد خداي مارا اي همه گيء بنده گانش و آناني که از وي مي ترسيد از کهتر و مهتر * (۱) و چون آواز جماعت بسياري و چون س ވ آواز آبهاي بسيار و چون آواز رعد پر فوت شنيدم كه مي گفتند هللويان که زانرو که خداوند خداي قادر مطلق سلطنت نموده است (۷) و خوشنود و مسرور باشیم و اورا تعظیم نمائیم زیرا که هنگام نکاح بره رسیده است و عروسش خود را مهیا نموده است (۸) و عروسش را داده شد که حرير پاك درخشنده بپوشد که آن حرير راستيء مقدسان است (۱) و مرا گفت که بنویس خوشاحال آنان که بزفاف بره طلبیده شده اند و گفت مرا که اینها سخنهاي حقيقيء خدا است (۱۰) و من نزد قدمهاي او افتادم که اورا سجده نمایم او بمن گفت زینهار نكني كه من هم خدمت تو و هم خدمت برادران تو که شهادت عيسي را دارند میباشم خدارا بپرست که شهادت عيسي روح نبوت است * (۱۱) و دیدم آسمان را گشاده و ناگاه اسب سفیدی که سوارش به راست و حقيقي مسمي است وبحق انصاف و جنگ مینماید (۱۲) و چشمهایش چون شعلهء آتش و بر سرش افسرهاي بسيار و نامي مرقوم بود که هیچ کس نمي فهميد جز خودش (۱۳) و جامه پوشیده بود در خون رنگ شده بود و اسمش به كلمة الله مسمي بود (۱۴) و سپاهیان آسماني بر اسبان سفید سوار شده و حریر سفید درخشنده پوشیده در عقبش میبودند (۱۰) و از دهنش شمشير تيز بيرون مي آمد كه قبائل را بآن زند و بر آنها به عصاي آهني حكمراني خواهد کرد و ميخانهء قهر و سخط خداي قادر مطلق را پامال میسازد (۱۶) و بر لباس و ران خود اسمي را نوشته دارد که پادشاه پادشاهان و خداوند خداوندان * (۱۷) و دیدم فرشته را که در آفتاب ایستاده بود و بآواز بلند فریاد نموده گفت بتماميء مرغان که آسمان طيران مینمایند که بیائید و در ضیافت خداي عظيم جمع شوید (۱۸) تا آنکه بخورید اجساد پادشاهان و سرداران و پهلوانان و اسبان و راکبان آنهارا بلکه اجساد همه گي را از آزاد و بنده و کهتر و بهتر * (۱۹) و آن حیوان و پادشاهان زمین و عساکر ایشان را دیدم که مجتمع شده اند تا با آن سوار اسب نشین و سپاهیانش کارزار نمایند (۲۰) و گرفتار شد آن حیوان و آن م لا ވ در پیغمبر کاذب نیز که پیشش آن امور غريبه را بجا آورد که بسبب آنها فریفت آناني را که نقش حیوان را با خود گرفتند و مثالش را پرستیدند و آن هر دو زنده در دریاچهء آتش که با کبریت میسوزد انداخته شدند (۲۱) و باقي بشمشیر سواره اسب که از دهنش بيرون مي آيد بقتل رسیدند و جميـع مرغان از اجساد آنها شدند * سیر (باب بیستم مشتمل بر پانزده آیه) (۱) و فرشته را دیدم که از آسمان نزول مینمود که کلید گود بي پايان و زنجیر بزرگي را در دست خود داشت (۲) و اژدها يعني آن مار کهن را که ابليس و شیطان است گرفتار نمود و اورا تا مدت هزار سال بند نمود (۳) و اورا در گود بي پايان انداخت و بست و مهر کرد که دیگر نفریبد قبائل را تا آنکه مدت هزار سال باتمام رسد و بعد از آن قلیل مدتي بايست که آزاد باشد (۴) و تخت چندي را دیدم که تخت نشین چند بر آنها بودند و آنهارا حکومت بخشیده شد و نفوس آنانی را که بسبب شهادت بر عيسي و بعلت كلام خدا سر بریده شده بودند و آناني را که نه حیوان و نه شکلش را پرستیدند و نقشش را بر پيشاني يا بر دست خود نگرفتند دیدم که زنده شدند و هزار سال با مسیح سلطنت راندند (ه) و باقي از مردهگان زنده نشدند تا آنکه هزار سال باتمام رسید و این قیامت اول است (۱) خوشوقت و مقدس آن کس است که از قیامت اول حصه دارد بر آنها مرگ ژني دست ندارد بلکه کاهنان مسیح خدا خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند نمود * (v) * و چون و هزار سال بانجام رسد شیطان از محبس خود خلاصي خواهد يافت (۸) بیرون خواهد شتافت تا آنکه قبائل را که در چهار جهت زمین هستند يعني گوگ و ماموت را بفریبد و آنهارا بجهت جنگ فراهم آرد و عدد آنها چون ريك دریا است (۱) و بر عرض ارض منتشر شدند و قصر مقدساني و شهر محبوب را محاصره نمودند و آتشي از جانب خدا از آسمان نازل ر پیش شده آنها را فرو گرفت (۱۰) و ابلیس که آنهارا میفریبد بدریاچه آتش و کبریت در جائی که آن حیوان و پیغمبر کاذب هستند انداخته شد تا ابدالآباد شب و روز معذب خواهد بود * (۱۱) و دیدم تخت بزرگ سفیدرا شخصي را که بر او نشسته بود که از صورت او زمین و آسمان گریخت و مكاني بجهت آنها یافت نشد (۱۲) و دیدم مردگان را از کهتر و بهتر که خدا ایستاده اند و کتابها باز شد و كتابي ديگر که کتاب حیات است گشاده شد و مردگان بحسب افعال خود از آنچه در آن کتابها نوشته شده بود حکم یافتند (۱۳) و دریا آن مرده گاني را که در آن بودند باز داد و مرگ گور نیز آن مرده گانی را که در آنها بودند تسلیم نمودند و هر کس بحسب افعال خود حکم یافت (۱۴) و مرگ و گور بدریاچه آتش انداخته شدند و این مرگ ثاني است (١٥) و اگر کسی در کتاب حیات نوشته یافت نشد در دریاچهء آتش افکنده شد (باب بیست و یکم مشتمل بر بیست و هفت آیه) ۔ ں و (۱) و دیدم آسمان نو و زمین نورا زیرا که آسمان اول و زمین اول در گذشت و دیگر دریا نبود (۰) و من که يوحنا هستم دیدم شهر مقدس أورشليم نورا که از جانب خدا از آسمان نازل مي شد و آراسته شده بود چون عروسي که بجهت شوهر خود آرایش مینماید (۳) و شنیدم آواز عظيمي را از آسمان که گفت اينك مستن خدا با خلق و او با آنها قرار خواهد گرفت و آنها خواهند بود قوم او و خدا خود با آنها خواهد بود چون خداي آنها (۴) و محو خواهد کرد خدا هر اشك را از چشمهاي آنها و دیگر نخواهد بود مرگ و نیز ناله و فریاد و درد نخواهد بود زانرو که اطوار نخست گذشت (ه) و نشيننده تخت گفت الحال من هر چیز را از نو میسازم و مرا گفت بنویس زیرا که این سخنان راست و محقق است (۱) و مرا گفت که شد من هستم و أوكا و ابتدا و انتها و من تشنه را مفت از چشمهء آب حيات خواهم ۔ الفا M M |